جدول جو
جدول جو

معنی گردن زن - جستجوی لغت در جدول جو

گردن زن
آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند، میرغضب، دژخیم
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
فرهنگ فارسی عمید
گردن زن(ثَ خوا / خا)
سیاف که در عرف حال جلاد گویند. (آنندراج) :
خاک همان خصم قوی گردن است
چرخ همان ظالم گردن زن است.
نظامی.
چنان زد که از تیغ گردن زنش
سر دشمن افتاددر دامنش.
نظامی.
تو نیز ار نهی بار گردن ز دوش
ز گردن زنان برنیاری خروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گردن زن
جلاد
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردن شق
تصویر گردن شق
شخص متکبر و مغرور، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن زدن
تصویر گردن زدن
گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن بند
تصویر گردن بند
زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ شَ)
گردنکش. متکبر. خودپسند. و رجوع به گردن شخ شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ شَ)
کنایه از متکبر و سرکش. (آنندراج) :
ز گردن شخیهای مینا چه غم
که خواهد ملایم شد این زیر و بم.
ملاطغرا (از آنندراج).
و رجوع به گردن شق شود
لغت نامه دهخدا
(گَدَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان، واقع در 2هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 42هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آرو. دارای 50 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
دهی است از دهستان کازرون، واقع در 54000گزی شمال کنارتخته. منطقه ای کوهستانی و گرمسیر و دارای 96 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، نارنج و سیب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ بَ)
آنچه گردن را بندند. آنچه به دور گردن حلقه شود. غل ّ. مخنقه. (منتهی الارب) ، گلوبند. عقد. نام زیوری. (آنندراج). قلاده. (ترجمان القرآن). وشاح. (دهار). سمط. لعطه. معنقه. طوق. عصمه یا عصمه. (منتهی الارب) : گفت من از هودج بیرون آمدم و به وضو ساختن مشغول شدم و باز به هودج شدم، دست به گردن بند کردم نیافتم. (قصص الانبیاء ص 227)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ بُ)
آلتی است که نجاران بدان چوبها سوراخ کنند
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ)
رجوع به گران جسم شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
دزد. راه بر. گردنه بر. گردنه بند
لغت نامه دهخدا
(زِ تَ)
گردن بریدن. کشتن. سر جدا کردن. سبت. (دهار) (منتهی الارب) :
بفرمود تا هرکه را یافتند
به گردن زدن تیز بشتافتند.
فردوسی.
بدین بد کنون گردن من بزن
بینداز در پیش این انجمن.
فردوسی.
شمشیر برکشد و... گردن بزند. (تاریخ بیهقی). بزرگان طنز فرانستانند و بر آن گردن زنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). اگر پس از این، در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی، گویم گردنت بزنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326).
پیش چشمش مرغ را کشتن که یارستی که او
گر بدیدی شمع در گردن زدن بگریستی.
خاقانی.
ظلم صریح خاصگیان را تن زدن است و عامیان را گردن زدن. (مجالس سعدی).
دزد از قفای شحنه چه فریاد میکند
کو گردنش نمیزند الا جفای خویش.
سعدی (طیبات).
بزاری به شمشیرزن گفت زن
مرا نیز با جمله گردن بزن.
سعدی (بوستان).
پادشا گو خون بریز و شحنه گو گردن بزن
بهر جانی ترک جانان مذهب احباب نیست.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ شَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی باختر مهاباد و 18هزارگزی خاور شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 203 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه قلعه تاسیان تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زُنْ نا دَ)
نوعی ضرب دست که بر گردن زنند. (از آنندراج) :
پیش مرغان گر به آن قد سرو را نسبت کنند
طوق قمری بشکند از بس زنندش گردنی.
محمدقلی سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ بِ زَ)
اول گردنۀ بزن در 261000گزی شیراز و آخر آن در 267000گزی شیراز، کنار راه جهرم و لار میان رزک و منصورآباد واقع است
لغت نامه دهخدا
(ثَ خوا / خا)
اطلاق آن بر سیّاف و غیرسیّاف نیز آمده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردن بر
تصویر گردن بر
آلتی است که نجاران بوسیله آن چوبها را سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای چانه ای گرد است کسی که زنحی مدور دارد: زمانی که بی آن گرد زنخ باشم ماهی است شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گردن را بندند، رشته ای مزین بگوهر ها (اصلی یا بدلی) که برای زینت بر گردن آویزند گلوبند عقد سمط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن شخ
تصویر گردن شخ
متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن شق
تصویر گردن شق
متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن شکن
تصویر گردن شکن
آنکه گردن دیگران را بشکند، جلاد دژخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنی زدن
تصویر گردنی زدن
با کف دست بر پشت گردن زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گردن کسی را بریدن سر بریدن کشتن: از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی گویم گردنت بزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنه زن
تصویر گردنه زن
راه بر گردنه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن شق
تصویر گردن شق
((~. شَ))
گردن شخ، کنایه از مغرور، سرکش
فرهنگ فارسی معین
((~. بَ))
پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن زدن
تصویر گردن زدن
((~. زَ دَ))
کشتن، سر بریدن
فرهنگ فارسی معین
طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر دید او را گردن زدند و سرش از تن جدا شد، اگر بیننده بنده بود آزاد شود، اگر بیمار است شفا یابد. اگر وام دار است وامش داده شود و حج اسلام کند. اگر کافری بیند مسلمان شود. اگر بیند در وقت گردن زدن سرش از تن جدا نشد، دلیل که آن چیزها که گفتیم از گردن زننده به وی رسد فی الجمله دیدن گردن زدن به خواب درویشان را نیکو و توانگران را بد بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آدم سرکش
فرهنگ گویش مازندرانی